زمستان............................
زیر پای عابران آواز برگها ی خزان
در طنینی سرد غرق شکوه از این زمستان.
شاخه یتاک حیاط افکنده پیرهن منتظر
بردشنه ی دی تا خورد زخم فرا وان
اخم باغبان در هم از تلخی آواز کلاغ.
شده جولانگه گرگ باغش ،خسته از چالش بوران
هر طرف صیدی ز صیاد زمان رو به مرگ.
افتاده زخمی روی دست باغبان
کمر لاله شکسته نسترن پرپر و زنبق چوب خشک.
چله اما برسریر یخ به کولاک است و فرمان .
روزگار زاغکاست و جغد بی رحم
پا کشند بر خاک باغ گرگهای وحشی بی عنان.
شاخه ها خشکیده هر سو لرز لرزان
می خورند برهم به نجوایی دگر از این
خزان.
شاخه ها خشکیده هر سو لرز لرزانند ز باد
هم صدا با زوزه ی باد گویی بربط می نوازد این خزان.
باغ پایمال است از سوزی سیه
باغبان اما شکسته فکر اینکه بگذرد
از این زمستان .
+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:32 توسط علی صفا عسگری |
هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21