دردها

ساخت وبلاگ

آسمان صاف وشب آرام درد اما بر سرانجام

کو دوایی تا که این وحشی دردم را کند رام

به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود

چشم را تا کی بیاویزم زشام تا صبح بر با م

من کنون درنا کجا آباد این زندگی سرمیکنم

رفته بربادآرزوهامن به یغما دادمش عمرگرام

روزگارم هرگذردامی برایم کاشته ومن بیخبر

دشمنانم گرگ با ران دیده ومن لیک خام

احساس من دائم به زندان شرور فکرها بود

هرلحظه ازره می رسید بوی تعصب برمشام

مثل اینکه حال هیچ کس خوش نبود اطرافمن.

بگذریم من جمع کردم کوله ای تجربه ازدام

وچنین شعر تری داده مرا آن رنجهای بیشمار

راه راستی رفتنت مستی دهد هرلحظه کام کام

دمید از قله های سرفرازی آفتاب نو بهاران

شمیم فرخ بهمن پی عزم وغرورملی ایرانیان

شکوفه داد باور از شکوه شاخه های افتخار

رمید از باور سبزتجلی رخوت سرد زمستان

بنفشه صف کشید هر کوی وبرزن بهر لبخند

زمانه شد به کام شیرین ز فرکامکاران

رسید از شرق باورطلوع مهر، شکوه شاهدان

موج دریا رام ازمهر فر فروردین فروزان

هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 22 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 16:21