تکاور

ساخت وبلاگ

آتش افتاده به باور لرزه بر اندام داور

خون جرس دارد که برخیز ای دلاور

کشیدند کر کر حق همه اجبارو. ناحق

یکی آتش‌فشان شد جمله حلق هر برادر

خیابان. گشته میدان شکوه شعله بر بام

صفوف تنگ مردم بهر سبقت آز پرور

صنوبر ها علم کردند قد های خمیده

عقابهایی همه از جان گذشته کین پرور

چند قدم تا صبح صادق مانده هم رزم

تا شکوه قله های سرفرازی ای تکاور

دست بر زانو بنه فریاد کن واژه ی انکار

در افق سربرزده خورشید خونین فروهر

لحطه ای تاب زخمی سرب شرارت تاب

تا دم آخر بیابی کام شیرین و بمیری ای تناور

هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 79 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:37