دیگر نشاید

ساخت وبلاگ

پنجره در با د بر هم می خورد انگار می خواهد مرا از خود رهاند

باد بر من می زند سیلی صاعقه انگار می خواهد ۲مرا با خود کشاند

من وتنهایی وشب خانه زیر شر شر باران صدای زوزه ی باد کلافه

ابرهای بی قرا ر شاید با بوران گاه تند گاه ارام عقده ها را می گشاید

پشت ابر ها مثل هر شب ماه با شب گفتگو دارد تانوازد شام تیره

فکر من اما درون دشت بی اب وعلف گم کرده راه وبی خبر غصه سراید

گاه قطره اشکی می چکد از گو‌شه چشمم به یاری لیک دیر دیراست

پس از باران واشک فرو کش می کند سرسام بودن با سپیده نور امد

نوایی نا گهان از سینه ی ‌شب داد آواز که هنگام نماز است زود برخیز

امید رفته باز آمد به میدان قله ی یاس آب شد از گرمی امید غم سرامد

کاروان زندگی بی هیچ مکتی می برد ما را با خود مقصد ما آن وبس

بر سر سجا ه دل ویران فاصله رفت از میانه درد دل اغاز زین بهتر نشاید

هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت: 16:38