انگاره

ساخت وبلاگ

سخت سوزانم از این آت‌ش شرمندگی خواسته ناخواسته ام

رخت کی می برم ازجنگل نادانی خود ساخته پرداخته ام

گر برم جان از این ورطه رنگین به خود آیم به درنگ

که دگر جا نزنم روبه سهمگینی موج گاه شاد ی هایم

در بیابان وخیابان گاه آواز حمام گاه پندار وقیح صبحدم

مثل بید گرداب لرز دارم وقت اوقات تلخی یا خیالبافیها

همگی آمده اند از اسارت با من حتی این بی قراری هایم

روز شب مشغولم به سرو سامانها لیک بی سرانجامیها

گویی درد امن من پروریده شده‌اند یا عجین اند با من نا کامیهایم

روبرو دیوار. پشت سر پنداری که دگر رفته از دسترسم

وخدا هم انگارناظر درد من است بی تفاوت به همه رنجهایم

دم هر دم شکوه گویم سفره ی دل بگشایم پیشش اما ای دریغ

گوییا هیچ نبید مرا باز گویم به تذکرذکرش با همه افسوسم

تا رسم بر شک و. شبهه پیشش اما افسوس زیک نیم نگاهی

پس ازاین باورها می زنم بر طبل بی عاری هر احساسم

تا که جای ناطر بشود مامن من بلکه زود بگذرم ازاین جنون

بگذرانم از شب این شب لعنتی مانده به درگویی در زندانم

زندگی درزندان پشت چهار خانه ی سیم خاردارها واسیر

واژه ی شوم حهان سوختن روح بشرهقهق تنهایی روزوشبم

در اسارت زندگی انکار است روح آدم جملگی بیمار است

پر تردیدم من گر چه امید دگربی رنگ است لیک امیدوارم

تا خدا حرف زند بامن با نماد رنگی انگاره ها یم

دیرگاهی است که من در پس پرده ی ذهن منتظرم

تا خداوند جهان انگاره ای روشن کند بهر صحبت هایم

هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 88 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 20:37