هدیه به آشنا

متن مرتبط با «زمستان» در سایت هدیه به آشنا نوشته شده است

زمستان

  • برف چند ساله در این خطه تلنبارشدهسوزسرما پشت این پنجره ها هار شدهقآسمان گم کرده راه و رسم دیرین درعملمن چه سازم با سرابی که جلودار شدهفرصت روئیدن برف رفت ازدست گوییازمزمه های ترانه مرده برلبهای بیمارشدهعشق در برق نگاه آدمی گشته فراموشقصه ی رنگین کمان دراین فضا خوارشدهبرده ازیاد پنجره زیبایی شمعدانی همسایه رادرسکوت سرد این دشت غصه غمخوارشدهدر سپیدی کفن آواز بلبل گم کبوتر باختپشت دروازه پاییزذوق ما ند آه ها پروارشد هچشم به راه بهارم گرنرفته باشد از دست من خموشم برگریبان دست ودی در کار شده بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زمستان ۲

  • زمستان............................زیر پای عابران آواز برگها ی خزاندر طنینی سرد غرق شکوه از این‌ زمستان.شاخه ی‌تاک حیاط افکنده پیرهن منتظربر‌دشنه ی دی تا خورد زخم فرا واناخم باغبان در هم از تلخی آواز کلاغ.شده جولانگه گرگ باغش ،خسته از چالش بورانهر طرف صیدی ز صیاد زمان رو به مرگ.افتاده زخمی روی دست باغبان کمر لاله شکسته نسترن پرپر و زنبق چوب خشک.چله اما بر‌سریر یخ به کولاک است و فرمان .روزگار زاغک‌است و جغد بی رحمپا کشند بر خاک باغ گرگهای وحشی بی عنان.شاخه ها خشکیده هر سو لرز لرزانمی خورند برهم به نجوایی دگر از اینخزان.شاخه ها خشکیده هر سو لرز لرزانند ز بادهم صدا با زوزه ی باد گویی بربط می نوازد این خزان.باغ پایمال است از سوزی سیهباغبان اما شکسته فکر اینکه بگذرداز این زمستان . + نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:32  توسط علی صفا عسگری  |  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها