ساحل طوفانی احساس اینک بی سروسامان پی پیداییش .
درطلا تم زورق# دل بشکند از حمله ها در زیر آوار #جنون .
دیرتر بر ریسمان نام او #چنگ در زند ،!مرگ آید در شب مهتابییش .
لحظه ای ویرانه ی جان می شود اردیبهشت در سراب گل خزان چیند عجب !!
پیر این ره گشته در صحرای بی فریاد و کودک مانده پشت پرده ی تنهاییش .
که پر از آشوب و گاهی مضطرب از روی زیبا زوزه ی ولگرد بادی ناگهان ریزد. سرم خاشاک راه .
گه روم دور از حد این کهکشان ،یا که عمد از کشتی هوش می زنم خود را به گرداب بهر زیبا یاریش .
آخ که این طور دلم له له زند تا پودر گردد از شعاع یک دم چشمش .
تا شود آرام از فرط کشا کش بی سرو پا این دلم از ناله های هی هی وهیهاییش .
برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 215