انتظار

ساخت وبلاگ

شامگاه در کوی یارم تا سحر
می نشینم پی دیدار و خبر
سالهاست منتظرم در کوی او
که نگاهی افکند در یک نظر
نای دیگر رفته از پاهای من
سوی چشمم‌مانده درچهارچوب در
گر چه نشاید خستگی در مکتبم
روزگار می گیرد از سوئ شرر
نه زمستان دانم ونه نوبهار
فصل پاییز آید اندر هرگذر
با صبا گویم شکایت گاه گاه
هر قدم دلتنگی من بیشتر
بهر اعجاری از آن چشم خمار
در دل شب ناله زن لیک بی اثر
طاقت من طاق گشته دل کباب
ای خدا کی می زند شانه به سر
تا که ریحش آورد خرده نسبم
مست گردداین سر پر شور وشر

ش

هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1401 ساعت: 22:44