آکنده از اوهام تلخم خانه دلگیر است سخت
ثانیه پتک است و سندان دل در این تقویم وبخت
نه حریف روز بیمارم و نه شب می توان آسوده خسب
کام من زهر است در این کابوس تکراری زفت
قصه ی بودن من سر تا سرش درد است و رنج
نه شود پیدا رهی بهر گریز زین نقش تکراری رنگ
غصه تا کی سد زنی بر بخت تار شب زده
زندگی کوله ام را تا کجا آخر زنی بر خاره سنگ
تا به کی امید را اندر سراب ها خوار و ویلان می کنی
نه پی بیراههاونه دگر حوصله ای مانده در آری توبه چنگ
پشت طوفانهای عالم گر به هم آید نلغزاند مرا
رفتن و آمدنم بگذشت پی نوشیدن غم با شرنگ
هدیه به آشنا...
برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 133