در قرص مهتابی به بدر مبهوت از تمثال خویش
من فر وهر را دیدهام در قبله گاه وقت نماز
در قاب شیشه پادشه تصدیق گفت با حال ریش
من مات از احوال خودپیدا و پنهانم چنین
اعجاز حق پیدا در این بیغوله ی آمال خویش
در پایتخت جان خود ارواح پیرانم به نقب
که ای رهرو نیکو خرام خوش می روی با حال خویش
هدیه به آشنا...برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 159