بیهوده دگر راه فرو رفته به مه را زچه پویم
عمرم همه در حسرت دیدار تو گم گشت به ماضی
داغ شثایق
گفتم که غم داغ شقایق به گویم .
بیهوده ره رفته به مه را ز چه پویم.
عمرم همه در حسرت دیدار تو گم شد به ماضی
وز بوی عبیر سر زلفت به صبا هیچ مگویم
ذوقم همه در شورش امواج فرو دفته به اعماق
جز پوچی انبوه حباب هیچ مجویم
لب بسته در این عزلت خاموش گرانم
منفور تر ازبوی نم چندش مرداب مبویم
برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 118