غزل ترانه

ساخت وبلاگ

غزل ترانه
امشب ز غزل ترانه.، پل می زنم این فاصله ها را.
دشتها را کوها را هم کویر و کوچه ها را
تو ببین عصیان چشمم بر علیه خواب خوش.
تا کوی تو کوبیده این اندیشه‌ام بیراهه ها را.
وای من با این همه ره گر ببندی در برانی
تو خیالم .
باز از پنجره آیم به تماشای تو من ثانیه ها را.
اشکها خشکیده اند آبی نمانده بهر آبیاری
عشق.
انحنای پشت کوژم همچو نون خود سند  افسانها را.
دل من با نظری اینگونه رقصان می شود
از چه در انظار بر سنگ ش زنی پیمانه ها
را
نم نم باران خیال خیس من را زیر بارش
می گذاری.
زیر بوران مانده را وا، پشت صبر آرایه ها را.
گفته بودی که بشویم مردم چشمم به اشک و شوق شیرین.
صد هزار بار شستم و آخر نشستی
در جلوس مستانه ها را.
ماز شیرینی دردت همه ماتی ایم و عجول
جلوه ای کن به خموشی دل، و متروکی
ویرانه ها را...

+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:5  توسط علی صفا عسگری  | 
هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21